کد مطلب:319202 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:178

عقل چه می گوید؟
كل شریعة تؤسس علی فساد الاخلاق فهی شریعة باطله

«سعد زغلول»

یكتا موهبت و بزرگترین بخشایش الهی برای آدمیزادگان خرد و اندیشه ی استوار است و آنچه صنف بشر را بر سایر موجودات عالم مزیت و شرف بخشیده و كسوت عزت و كرامت بر اندام او پوشانیده و وی را لایق خطاب و لقد كرمنا بنی آدم ساخته است زیور عقل می باشد، و خداوند متعال گرامی تر از عقل موهبتی برای بشر در وجودش نیافریده و هر اندیشه ی صحیح و هر صفت نزیه و راه روشن هدایت مولود عقل است، و نور مقدس عقل جز بعدالت و عفت و راستی و قداست و فضیلت نخواند، و دامن پاك عقل از زنگار هوس و هوی و خشم و شهوت و تزویر و دروغ و هر رذیلت اخلاقی منزه و مبری باشد، هر خوی نیكو و خصلت پسندیده كه تصور رود از جنود عقل است، و هر رذیله و ناپسند كه در نظر آید زائیده ی جهل و نادانی است، و مدار پاداش و كیفر در نزد پروردگار بر معیار عقل است، و آدمی همه جا و همه وقت موظف و مكلف بتفكر و تعقل می باشد،
و درباره ی كسانی كه از نعمت تعقل خود را محروم می سازند در زبان وحی به بدترین منزلت یاد شده، چنانكه فرماید: «و یجعل الرجس علی الذین لا یعقلون» (پلیدی قرار داده شده بر كسانی كه تعقل نمی كنند) و امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرماید: «لسان العاقل وراء قبله و قلب الاحمق وراء لسانه» (زبان شخص دانا پشت دل اوست) كنایه از اینكه عاقل سنجیده سخن گوید، و نادان نسنجیده یاوه سراید.

در كتاب «اصول كافی» باب جداگانه ای (باب عقل و جهل) در بیان شرف و منزلت عقل تدوین یافته، و روایاتی از ائمه ی معصومین سلام الله علیهم اجمعین در این زمینه یادآور شده و ضمن آن روایات، تمام نیكی ها و فضیلت ها از جنود عقل بشمار آمده و همه ی شرور و بدی ها از جنود جهل محسوب گردیده، و در بیان فضیلت عقل حقی فرو گذار نشده و بدیهی است سزاوارترین مردم بزیور عقل پیروان مكتب قرآن و امت خاتم المرسلین هستند. كه در حد كمال از ناحیه ی كتاب آسمانی و حجج طاهره مأمور بتفكر و تدبر گردیده، تا جائی كه یك ساعت تفكر برای آنان بهتر از 60 سال بندگی و عبادت قرار داده شده، با این حال بسیار عجیب است كسانی كه حتی یك گام در صراط عقل ننهاده و یكسره خود را از این عطیه ی الهی محجوب و محروم نموده، و همه در طریق تزویر و فریب رفته و گرفتار حبائل شیطان شده اند، مانند آنكس كه خرما به هجر برد، مسلمانان را بقضاوت عقل بخوانند، در حالی كه خود خردها را پشت سر انداخته و هوس را امام خویش قرار داده، و بر توسن مراد نشسته و در طریق جهل و هلاكت می تازند، از عقل سخن گویند و از شیوه ی خود
فراموش كنند. كه چگونه با عقل مقدس ستیزه می نمایند و راهشان مخالف مسیر عقل و دانش است، بحقیقت سوگند، كه اگر لحظه ای تفكر می نمودند و عصبیت را رها می كردند و عقل خود را بكار می بردند عنایت حق شامل حالشان می گردید و بشریعه ی صافی هدایت وارد می شدند، و از كأس زلال رحمت سیراب می گردیدند، و لكن الله یهدی من یشاء.

ما در قسمت های گذشته ی این مكتوب تا جائی كه مناسب رساله ای كوتاه و مساعد با ایجاز و اختصار بود مدعای بهائیت را در مسئله ی خاتمیت ذكر نموده و بجواب های روشن و كافی مبادرت ورزیدیم و برای خوانندگان محترم مبرهن گردید كه این متحریان!!! حقیقت چسان با حقایق و واقعیات بازی می كنند و بر مبنای بسیار سست پایه های عقاید خود را استوار نموده و بنائی سست تر از خانه عنكبوت برپا ساخته اند، كه بنسیمی بلرزد و از پا در آید، و اینك به اقتضای آخرین فصل نشریه ی خاتمیت (عقل چه می گوید) كه مؤلف بگمان خود بسلاح عقل مجهز گردیده، ما نیز این مسئله را صرفا بداوری عقل واگذار می كنیم و حكومت را از عقلا و خردمندان خواستاریم.

ما بحكم عقل خداداد و فطرت سلیم می دانیم كه وضع ادیان و تشریع شرایع از ناحیه ی خدای مهربان بطور یقین برای تأمین سعادت واقعی و تكامل بشر در دنیا و آخرت است و انبیاء عظام و رسل كرام علیهم السلام حامل دستورالعمل هائی برای بنی آدم بوده اند كه در پرتو انجام آن دستورات رفاه و آسایش همگانی در دنیا و رستگاری و نجاح آخرت و عاقبت نیكو برای بندگان خدا فراهم می گردد، و اجمالا هدف انبیاء اصلاح جامعه
از رذائل و مفاسد و ذمائم اخلاق و ترویج و بسط مكارم و محاسن صفات و ایجاد عدالت اجتماعی و توجه دادن نفوس بجانب خدای عطوف رئوف وحی لا یموت می باشد، و نیز این را می دانیم تدوین قانونی همچون قوانین آسمانی كه بتواند این سعادت را برای بشر كفالت كند از عهده ی كسی جز خداوند قادر یكتا كه محیط بجمیع مصالح فردی و اجتماعی و مطلع بتمام علل و معالیل و تأثیر موجودات نسبت بیكدیگر و نحوه ی تأثیر آنها چه در جهان طبیعت، و چه در نشئه ی معنویت می باشد ساخته نیست، و بناچار باید قانون دین از جانب آفریدگار جهان وضع و ابلاغ گردد. وظیفه ی بندگان تنها پذیرفتن و انقیاد و تسلیم و اجرای دین و انجام تكالیف آن بطوع و رغبت و بدون چون و چرا ولیت و لعل است، و بدیهی است تسلیم و انقیاد آدمی در برابر شرایع الهیه به اجمعها كه این تسلیم نظر بضعف و عجز و جهل بشر از درك مصالح خود و نیل بفلسفه ی احكام موضوعه كاملا موجه است، او را باز می دارد از اینكه در صدد بر آید احكام و موضوعات دینی را تحت تحلیل و تحقیق عقلی و مدارك بشری درآورد و آنها را بوجوه و عللی موجه و معلل سازد.

آری مقدم بر احكام و مهمتر از آنها اصولی است كه در همه ی دیانات حقه مشترك و عبارتست از شناسائی معبود و تصدیق بوجود آفریدگار، پذیرفتن پیامبران، باور داشتن روز پاداش و كیفر و حشر، (معاد) كه نسبت به این اصول در اساس آنها عقل بشر آنهم به راهنمائی انبیاء گواه و مصدق و مؤید است، و لهذا مردم در اصول ادیان مكلف و مأمورند بتحقیق و اجتهاد و تفرس، و انبیای الهی این امور را ارشادا ببشر
تذكر می دهند، و آنان را بتعقل و امید دارند، و انسان بعد از مراجعه بعقل و فطرت خود بتذكر ارشادی انبیاء متذكر و متنبه می گردد، چنان كه امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرماید:

«و بعث الله فیهم رسله و واتر الیهم انبیائه لیستأدوهم میثاق فطرته و یذكرو هم منسی نعمته و لیثیروا لهم ذفائن العقول»

(خداوند رسولان را در بین مردم برانگیخت و انبیاء را در فاصله های معین بسوی آنان فرستاد، تا از آنان ادای میثاق فطری الهی را مطالبه نمایند و یادآوری شان نمایند، نعمت فراموش شده را و برای مردم گنجهای خردها را برانگیزانند.)

نكته ی قابل دقت در این موضوع این است آنچه شهرت یافته بر اینكه اصول عقاید را عقل مستقلا درك می كند و فروع را به تعلیم انبیاء فرا می گیرد مطلب ناتمامی است، متكلمین چنین پنداشته اند كه ابتدا عقل بتنهائی اثبات صانع و توحید و نبوت و معاد را نموده و بعد بنبوت خاصه منتقل می گردد و بالنتیجه ملزم به پیروی از شریعت و احكام آن می شود، و حال آنكه برای عقل دشوارترین حكم مربوط بهمان مبدأ و معاد و به تعبیر قرآن همان غیب است، و بجز مستقلات عقلیه از قبیل امتناع اجتماع و ارتفاع نقیضین و اینكه فی المثل كل بزرگتر از جزو است، و مساوی مساوی با چیزی مساوی با اوست، و امثال اینها كه خیلی كم است در سایر امور تا محسوس بیكی از حواس نشود عقل درك صحیح و كامل ندارد، و از این جهت گفته شده:

«من فقد حسا فقد علما»
و فردوسی فرماید:



«خرد گر سخن برگزیند همی

همان برگزیند كه بیند همی»



«بدین دانش و هوش و رأی و توان

ستود آفریننده را كی توان»



«به هستیش باید كه خستوشوی

ز گفتار بیكار یكسو شوی»



اگر واقعا خود عقل می توانست خدا را بشناسد چرا، بدون انبیاء هیچ بشری نتوانسته این معرفت را تحصیل نماید و چرا فلاسفه كه نخبه ی عقلای عالمند و بیش از عموم طبقات عقول شان را ورزیده ساخته اند بخدا نرسیدند، و فلاسفه ی یونان كه پدران فلسفه بشمارند بت پرست بودند، آری وقتی انبیاء می آیند و فطرتها را بیدار می نمایند و عقول را در راه صحیح بكار می اندازند و طریق استدلال را می آموزند كه:

«و یروهم الآیات المقدره من سقف فوقهم مرفوع و مهاد تحتهم موضوع»

عقل براه می افتد و سخن انبیاء را می پسندد و می پذیرد و پی جوئی می كند و پس از پذیرش هم باز هزاران چرا و برای چه دارد، مثلا بچه دلیل بخدا معطی گفته شود، و یا عالم و حكیم بتوان گفت و عاقل و معلم جائز نباشد، آری كلی مطلب را كه با هر گردنده گراننده ای هست و هر اثری مؤثر می خواهد و امثال این كلیات را عقل می تواند درك نماید.

در احكام فرعی نیز چنین است، عبادت برای تهذیب اخلاق و تلقین بنفس و عادت كردن بنظافت و نظم و امثال اینها را عقل تا حدودی درك می نماید و نیز پرداخت وجوه شرعیه برای بهبود حال فقرا و مصالح عمومی
و كارهای خیر و عام المنفعه، اینها اموری است كه راههائی برای نفوذ عقل دارد، ولی در بسیاری از جزئیات احكام عقل عاجز است كه فلسفه ی حكم را درك نماید، مثلا چرا نماز صبح دو ركعت و عشاء سه ركعت و بقیه چهار ركعت باشد، و حد نصاب چرا در زكوة چنان باشد و شرایط خمس چرا چنین، وقس علی هذا.

پس ما در مرحله ی اول پیغمبر را بدلیل عقل قبول می كنیم، و بحكم عقل واجب الاطاعه اش می دانیم، و بحكم عقل مدعی اطلاع بر رموز و اسرار جمیع ما امر به النبی نمی شویم، و خلاصه خود عقل باز عجز خود را درك می نماید، پس اصول اعتقادی و فروع احكام با راهنمائی پیغمبر پذیرفته می شود، و تعبد هم بحكم عقل انجام می شود، و هیچ گاه و در هیچ امری از اصول و فروع دین عقل بدون راهنمائی پیغمبر كاری نمی تواند كرد و هیچگاه هم بی نیاز از عقل نیستیم، بنابراین وقتی ما نبی اسلام را بدلیل عقل به نبوت پذیرفتیم و بوسیله ی او بحقایق دین آشنا شدیم و بر ما مسلم شد كه او خود را آخرین پیغمبر و فرستاده ی خداوند خوانده است، دیگر مجالی نمی ماند كه دیگران بنشینند و این موضوع (خاتمیت) را كه بحث عقلی صرف در آن راه ندارد بخواهند بعقل نفی و یا اثبات كنند.

و در برابر نصوص متواتره از كلمات آن حضرت و صریح آیات قرآن و اعتراف همه ی مورخین بر این حقیقت با تشبث بتوجیهات و تأویلات نادرست در آن تشكیك نمایند، و اگر ادیان سالفه هر یك دارای زمانهای محدود و برای امتی خاص بوده است، دلیل نمی شود كه اسلام هم زمانش محدود و
موقت باشد. و تشبث به اموری از قبیل این كه فروع دین در هر دوری بمقتضای زمان طوری است و قیاس آینده بزمان گذشته از كوتاهی اندیشه و جهل بشر و ملازم با تردید در قدرت غیر متناهی مبدا متعال عز اسمه است، و حضرت باریتعالی دارای آنچنان قدرت و حكمتی است كه وقتی زمان مناسب شود و افق افكار مردم در حدی قرار گیرد كه بتوانند متحمل شریعت ابدی گردند، دین جاودانی خود را بوسیله ی نبی خاتم نازل گرداند و تا انقراض عالم تمام نسل های آینده را بهمان دین ممتحن ساخته و طالبان حق و سالكان توحید را فائز نموده بكمال نایل نماید، و چون همه ی ما نبی مكرم اسلام حضرت محمد بن عبدالله صلی الله علیه و آله و سلم را به نبوت می شناسیم و او را امین وحی پروردگار و صادق می دانیم، و درباره ی او تردید نداریم كه سخنی بگزاف و بی اذن حق متعال نفرموده «ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی» و از طرفی آن بزرگوار به اعلا صوت خود را آخرین فرستاده ی الهی، و شریعت خود را شریعت ابدی معرفی نموده، [1] لهذا ما هم می پذیریم و اظهار انقیاد می كنیم و وظیفه ای جز این نداریم، و پس از پیغمبر اسلام احتمال بعث نبی و ظهور دین جدید را محال و غیر ممكن می دانیم، و در این صورت بحث عقلی را نیز در مبحث خاتمیت بدلیل مذكور صحیح نمی دانیم.

آری اجمالا عقل قضاوت صریح دارد بر اینكه دین برای اصلاح
است، و مردمم را بخیر و صلاح می خواند و قوانین آن جوری وضع و تشریح گردیده كه این منظور عالی از آن حاصل می گردد، و لهذا بقول «سعد زغلول» «هر شریعتی كه بر فساد اخلاق تأسیس یافته باشد آن شریعت باطل و دروغ است»

این تلویح را برای ادای مقصود در این زمینه كافی می دانم.

اتمام پذیرفت بعون الله تعالی

علی امیرپور

فروردین ماه 1338 - مشهد مقدس


[1] ما اعتراف باب و بهاء را درباره ي خاتميت پيغمبر اسلام در صفحات قبل آورده ايم.